سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جدیدترین نقدها

 

« پلنگ سیاه » جدیدترین شخصیت از سری داستانهای مصور کمپانی مارول است که به سینما آمده، شخصیتی که مراحل ساخت یک فیلم سینمایی برای آن به بیش از دو دهه پیش باز می گردد. در آن مقطع، تلاش های شبانه روزی وسلی اسنایپس ( بازیگر سری فیلمهای « تیغ » ) برای ساخت فیلمی از « پلنگ سیاه » هربار به درب بسته خورد. تا جایی که وی در سال 1996 پس از اینکه مراحل پیش تولید را آغاز کرده بود، از ساخت اثر منصرف شد و در یک مصاحبه گفت که برای بسیاری این سوء تفاهم پیش آمده که ما در حال ساخت یک فیلم درباره « حزب پلنگ سیاه » هستیم و نه یک شخصیت اَبَرقهرمان! ( حزب پلنگ سیاه، یک سازمان چپ گرای انقلابی بود که در دهه 60 میلادی در آمریکا فعالیت می کرد و تمرکزش بر دفاع از حقوق جامعه سیاه پوستان بود ).

اسنایپس پس از آن نیز بارها خواستار ساخت یک فیلم درباره این شخصیت شد اما بعدها که در سری فیلمهای « تیغ » حضور یافت و تبدیل به چهره ای مشهور شد، رفته رفته از علاقه اش برای ساخت فیلم کاسته شد تا پس از دو دهه، با محبوبیت آثار اَبَرقهرمانی در سینما، ساخت فیلم نیز مجدداً در دستور کار قرار گیرد و بازیگر نسبتاً گمنامی به نام چادویک بوزمن ایفاگر نقش پلنگ سیاه شود. شخصیتی که به رسم سنت، نخستین بار در « کاپیتان آمریکا : جنگ داخلی » به عنوان یک شخصیت فرعی از آن رونمایی شد و حالا با اثری مستقل به سینما آمده است.

داستان فیلم پس از وقایع فیلم « کاپیتان آمریکا : جنگ داخلی » اتفاق می افتد. یعنی جایی که تونی استارک از خجالت کاپیتان آمریکا درآمد و در این میان شخصیت تچالا یا همان پلنگ سیاه نیز به مخاطبین سینما معرفی شد. اتفاقات فیلم این بار پیرامون شخصیت پلنگ سیاه و سرزمین زادگاهش در آفریقاست. سرزمینی خیالی و پیشرفته به نام " واکاندا " که تچالا به آن باز می گردد تا بر تخت پادشاهی تکیه زده و حاکم عادلی برای مردم سرزمینش باشد. وی پس از به پا کردن کمی گرد و خاک ساده در مبارزه ای نفس گیر، پادشاه به حق واکاندا می شود. اما دیری نمی پاید که متوجه می شود یک دلال تجهیزات نظامی به نام کلای ( اندی سرکیس ) موفق به دزدیدن ویبرانیوم شده. از این جهت تچالا، اوکویو ( دانای گوریا ) و نامزد سابقش ناکیا ( لوپیتا نیونگو ) را مامور می کند تا به سراغ کلای بروند اما...

« پلنگ سیاه » در مقایسه با دیگر آثار اَبَرقهرمانی ، از اشارات سیاسی و اجتماعی بیشتری برخوردار است. سرزمین خیالی واکاندا که اتفاقات فیلم در آن رخ می دهد، تصویر یک آفریقای باشکوه است که سرشار از منابع و زیبایی های طبیعی است اما دچار بحران هایی گردیده که حالا یک طرف آن جامعه غرب است که قصد دارد توازن را برهم زده و دنیا را به کام نابودی بکشاند و در کنار آن نیز، واکاندای زیبا از بین خواهد رفت. اشاره مستقیم فیلم به آفریقا و ویژگی های زندگی اجتماعی در سرزمین خیالی واکاندا که می توان آن را تمثیلی از شکوه آفریقا و سبک زندگی مردم آن منطقه دانست، از جمله ویژگی های مثبت « پلنگ سیاه » به شمار می رود که بهرحال برای مدتی فضا را از نیویورک همیشگی اَبَرقهرمانان خارج کرده و به نقطه ای می برد که طبیعت زیبایش روح آدمی را تسخیر می نماید.

با اینحال « پلنگ سیاه » اگرچه توانسته در ایجاد و بسط دنیای جدید کمپانی مارول به نام واکاندا، بهترین عملکرد را از خود به نمایش بگذارد و سرزمین عجیب و غریب و پیشرفته واکاندا را که در دل طبیعت قرار گرفته با جزئیات فراوان به مخاطب ارائه دهد، اما در ارائه فیلمنامه ای که بتواند از پتانسیل های این جهان بهره کامل را ببرد کاستی هایی مشاهده می گردد. بزرگترین لطمه ای که به فیلم وارد است، فیلمنامه به شدت ساده و قابل پیش بینی آن است. داستان « پلنگ سیاه » با در نظر گرفتن چارچوب کلاسیک قواعد اَبَرقهرمانی روایت می شود که به احتمال زیاد می بایست آن را به حساب عدم پذیرش ریسک توسط سازندگان در ارائه نخستین قسمت از اَبَرقهرمان جدیدشان گذاشت.

پرداخت شخصیت های داستان کلی و بی جزئیات است و در این بین مطابق سنت همیشگی، بدترین بخش فیلم در شخصیت پردازی، مربوط به آدمهای شرور داستان است. شخصیت هایی که اگرچه ظاهر خشن و صدایی بَم دارند و در ارائه نطق نابودی فوق العاده هستند، اما در درون تهی هستند و معمولاً در یک سوم پایانی نیز بطور کامل از دست می روند! شخصیت اریک چنین وضعیتی در فیلم دارد؛ هرچند که با بازی قابل توجهی از مایکل بی جوردن مواجه هستیم.

چادویک بوزمن که پیش از این حضورش در فیلم « کاپیتان آمریکا : جنگ داخلی » با واکنش های مثبتی مواجه شده و توانسته بود چراغ سبز نهایی برای حضور در فیلم مستقل« پلنگ سیاه » را بدست آورد، در نقش تچالا یا همان پلنگ سیاه، انتخاب مناسبی به نظر می رسد. او مصمم و جدی است و البته یادآور این نکته که وی همان ویژگی هایی را در فیلم به نمایش می گذارد که می توانست وسلی اسنایپس را به بهترین گزینه برای ایفای نقش مبدل نماید. مایکل بی جوردن که انتخاب عجیبی برای نقش منفی فیلم بوده، بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته اما اریک شخصیتی نیست که وی را در ذهن مخاطب زنده نگه دارد. دیگر بازیگر هدر رفته فیلم نیز اندی سرکیس هست که ظاهراً سینما هنوز هم به این نتیجه نرسیده که می تواند از خودِ واقعی او در مقابل دوربین استفاده های مهمتری بعمل آورد!

« پلنگ سیاه » با مشکلات عدیده ای در فیلمنامه مواجه است اما کماکان عناصر سرگرم کنندگی را حفظ کرده و یک انتخاب عالی برای طرفداران این مجموعه می باشد. اکشن های جذاب و نفس گیر کماکان در آثار مارول خوش می درخشند و « پلنگ سیاه » نیز از این قاعده مستثنی نیست (البته می توان ایراداتی را متوجه مبارزات پلنگ سیاه در سیاهی شب وارد دانست که باعث شده جزئیات صحنه از بین برود). تماشای سرزمین واکاندا و زیبایی های طبیعی آن و البته طراحی و اجرای جلوه های ویژه، بخش تحسین برانگیز اثر جدید مارول را تشکیل می دهند؛ به این شرط که برخلاف آنچه که فیلم می خواهد، او را جدی نگیرید و به عنوان یک سرگرمی به تماشای آن بنشینید.